کلیشه سازی، فرایندی دائمی و ضروری در ذهن انسان است. زیرا جهان پیرامون ما بزرگتر و پیچیدهتر از آن است که بتوانیم بهتنهایی نسبت به تمامی مسائل، اتفاقات و شگفتیهایش اطلاعات کسب کنیم. همهی ما بهطور روزانه با حجم زیادی از اطلاعات طبقهبندیشده مواجه میشویم که حاصل دیدهها و شنیدههای دیگران است، از اطلاعات در مورد خوب یا بد بودن کیفیت غذای یک رستوران گرفته تا احتمال جذاب نبودن مسافرت به منطقهای خاص. اریک ژیویان روانپزشک و مدیر پروژههای ارتباطی دانشگاه هاروارد معتقد است، همهی انسانها نیاز دارند در ذهن خود طرحوارهها و تصاویری را نسبت به اشیاء، افراد و حتی موقعیتهای جغرافیایی گوناگون ترسیم کنند، این کار کمک میکند تا افراد احساس کنند در زمینههای مختلف قابلیت سخنرانی و نظر دهی دارند و جهان اطراف خود را بهخوبی میشناسند. با توجه به آنکه عمده اطلاعات لازم برای خلق این طرحها و تصاویر در هر فرد از طریق رسانهها به دست میآید، بنابراین طبیعی است که ذهن ما مرتب در دام کلیشههای رسانهها بیفتد. (پاک سرشت 1393). بنابراین ذهن در فرایندی تقلیل گرایانه، مفاهیم و رویدادهای متنوعی که قابلیت فروکاست به یک جمله یا مفهوم ساده دارند به کلیشه ذهنی تبدیل میکند. بسیاری از قضاوتهای ما دربارهی امور پیرامونی ما بر مبنای کلیشههای ذهنی است که پیشازاین و از دوران کودکی شکلگرفته است. بهمرور آموختهایم که اگر از چیزی دود بلند میشد آن را داغ و سوزان بیانگاریم یا هر جانور خزنده و های را موذی و یا خطرناک بهحساب آوریم. کلیشهها با تکرار تجربههای تائید کننده، تقویت میشود و تا وقتی نمونههای نقضی مشاهده نکنیم و یا با کلیشهی متفاوتی مواجه نشویم بعید است آن را انکار کنیم. اما این شیوهی تفکر قالبی و کلیشهای تا چه حد دقیق و صحیح است؟ (ادامه دارد.)
درباره این سایت